دوست داشتنهای پیچپیچی
داشتم با آبجی حرف میزدم. صحبت سر این بود که چرا ماکارونیهایش درست حسابی در نمیآید و آن طعم و رنگی که آدم انگشتانش را هم قورت بدهد را ندارد که من ابراز سلیقه کردم و گفتم: «میدونی من ماکارونی پیچپیچی رو از این ماکارونی سیخسیخیها خیلی بیشتر دوست دارم!» بابا تکیه داده به مبل و نگاهش رو به تلویزیون بود. شب که بابا برگشت خانه آن وسط مَستای پلاستیک خریدش یک بسته ماکارونی پیچپیچی هم نشسته بود. یک بسته ماکارونی که تکتک دانههایش مزهٔ دوستداشتن میداد.