صدای واژهها
میدانم که باید انگشتانم را بر روی این صفحه بزنم و واژهها را در کنار هم جا بدهم و جملات را به هم پیوند بزنم. دیگر بس است این سکوت امتدادیافته از زمستان. وقتش است که داغی تابستان روح و مغزِ گرفتهام را نرم کند و شروعی دوباره داشته باشم. وقتش است از بوی گلهای کنار خیابان بنویسم یا از فیروزهای آبیِ آسمان. یا از سکوت زیبای شبها و یا از خورشید تیغ کشیدۀ روزها. وقتش است زیباییها را دانهدانه جدا کنم و آنها را به بند واژهها دربیاورم تا بمانند برای روزهایی از آینده.
نظرات
ارسال یک نظر
احساس خود و آنچه فکر میکنید را بنویسید.